گـــربه ملوس ما

اولـــــــین روز ورود من به خانه

1391/12/11 19:07
نویسنده : جسیکا
113 بازدید
اشتراک گذاری

قرار است تا یکی دو ساعت دیگه یکی بیاد و من را ببرد خوب تا قبلش وقت دارم با مامانم بازی کنم نیشخند

دینگ دینگ ...

اوه اوه صدای زنگ خونه در اومد دیگه باید خودش باشد آره خودش است به نظر میاد پسر خوبی باشد فکــــر نکنم من را دوست داشته باشد از بس شیطون و بازیگوش هستم بَه بَه خانم عکاشه هم برام غذا آورده است البته گوشت خام که زیـــــاد دوست ندارم ولی ... اشکالی ندارد می خورم فقط 5 ثانیه چشم هام را بستم و بازی کردم و دیدم داخل یک گونی برنج هستم از بس که بازیگوش هستم داخل گونی هم بازی میکنم . دیگه باید رسیده باشیم هههههه این آقاهِ فکر کرده که این پسره دارد میو میو میکند خنده از ماشین پیاده شدیم و بدو بدو به طرف خونه میریم وقتی زیپ این گونیه بازی شد مثل جت پریدم بیرون و رفتم زیر تخت یک خانومه و دو تا پسر دیگه من را از زیر تخت دید می زدند من هم مدام بی قراری می کردم حق داشتم دیگه بعد از چند مدتی آروم شدم و ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)